حرف هایی بر ای نشنیدن




برای نوشتن این چند خط، بیشتر نقدهای موجود را خواندم تا بی طرف تر بنویسم. از ضعف فیلم نامه تا شخصیت پردازی و حتی نقد تند بر اینکه چرا این قصه باید در آلمان اتفاق بیافتد و همین تهران خودمان فیلمبرداری می شد را خواندم، که ته بعضی شان به این می رسید: (چرا منو نبردید؟)

فیلم را هم با دقت دیدم همراه با حواشی اش، با بعضی از مخاطبین فیلم هم گپ و گفتی داشتم. حرف های نادری و دیگر عوامل را هم در مصاحبه ها و فضای مجازی خواندم، فقط برای اینکه به جواب این سوال برسم که سامورایی در برلین را باید در سینما دید یا نه؟

جالب آنجاست بعضی به ظاهر منتقد ها چندین خط از داستان فیلم را در نقد خود آورده اند بعد گفته اند فیلم داستان ندارد؟؟؟ جالب تر آنجاست وقتی بعد از دیدن سامورایی از سینما بیرون می آیید ذهنتان پر است از بچه قصه هایی که هرکدامشان در ورای موقعیت طنز ایجاد شده و بعضا لبخندهای ملیح مخاطب، حرف ها ونکته اجتماعی را گوشزد می کند.

پرداختن به نگاه خاص بعضی آقایان به ن جامعه و طعنه های طنازانه به آن را می توان در صحنه های مربوط به تصادف و حضور میترا حجار دید تا آنجا که مخاطب کاملا با آن همزاد پنداری میکند که طرز تفکر من کدام است ؟ آیا پیش آمده من هم موقع رانندگی به راننده خانم ماشین جلویی گفته باشم ؛ جای شما پشت فرمان نیست و پشت سینک است؟؟؟ سازنده اتفاقا نخواسته خیلی نکات اخلاقی را مستقیم بگوید و همچنین وقت بیننده را بگیرد برای همین خاطر سریع از این قصه ها میگذرد. نکته اینجاست که این قصه ها هدفشان معرفی جمشید سامورایی است که قرار است کاری را در خارج از کشور انجام دهد، آنهم یک کار خلاف نه غیر اخلاقی .

شخصیت سامورایی به نوعی تقدس دارد و مرد ایرانی بیکار ولی با استعدادی است که حلال و حرام را میفهمد ولی آموزش درستی نگرفته است. جمشید در پایان فیلم بدون دیالوگی اضافه و با بازی زیبای فرخ نژاد، نگی زن در کنار تمام مسئولیت ها و اختیارهای اجتماعی را قبول میکند و محترم می شمارد.

نگاه نویسنده و کارگردان با همه نقدهایی که در فیلم نامه شاید باشد در این مورد ستودنی است که در لفافه به خوبی توانسته ذهن مخاطبش را تحت تاثیر قرار دهد و حتی در ورای شوخی های اکثرا محترمانه آن تقابل دو شخصیت اولیه و ثانویه جمشید بدون هیچ گونه اضافه گویی به تصویر کشیده شده است.

فیلم صحنه های اضافه ندارد. حضور در آلمان شاید موضوعیت نداشته باشد ولی انتخاب آن را می توان به خاطر همزمانی با برجام یا تجددگرایی آلمانی دانست و شاید تهیه کننده امکاناتی در آلمان داشته که به انتخاب رسیده است. اما از همین نام آلمان و حضور ن در عرصه های مختلف ی و اجتماعی می شود دوباره به هدف نهفته در ذهن فیلمساز رسید تا آنجا که موبایل آنجلا مرکل در روایت فیلم جا گرفته است و روی پرده می آید.

بخش مغفول دیگر داستان مواجهه خیر و شر است بالاخره دو جریان در فیلم برای تصاحب سند باغ (که موضوع دعواست) تلاش می کنند. به نظر من، می شد این دو جریان را بهتر روایت کرد، حتی بعضی مواقع ربط گل مراد را در جریان اصلی نمی شود پیدا کرد. با این حال پایان فیلم، خوب است و تقریبا توانسته مخاطب را اقناع کند .

وقتی سکانس پایانی را میبینید یک بار دیگر شخصیت اول داستان جمشید در ذهنتان می آید و تغییر او را احساس می کنید، خلاصه از نتیجه داستان شما هم خوشحالید. در کنار همه شوخی هایی که در فیلم دیده می شود ؛ برخلاف خیلی از فیلم ها به هیچ عنوان از بردن بچه ها به سینما خجالت نخواهید کشید. حس وطن پرستی و ایران ستایی در وجودتان متبلور می شود و شاید با خودتان بگویید نکند من هم یک جمشید سامورایی نهفته در وجودم دارم که نحوه مواجه با جامعه و به ویژه خانم ها را نمی داند.

بازی بعضی یا بهتر بگویم یکی از شخصیت ها را نپسندیدم و احساس می کنم می توانست خیلی بهتر از این باشد، هرچند فرخ نژاد ، ژوله و میرطاهر به زیبایی شخصیت های جذابی را در ذهن مخاطب ثبت می کنند.

دوباره به سوالمان برمیگردیم؛ سامورایی در برلین را ببینیم یا خیر؟ نمی خواهم مثل خیلی ها بین دوراهی قرارتان بدهم که بعدا بگویم من که نگفتم . اما با شرایط فعلی که نیاز به توضیح ندارد بهانه خوبی است برای اینکه ساعتی را کنار خانواده به لبخند بگذرانیم و حتی حرف های جدید ببینیم.

شاید بعضی مخاطبین و منتقدین از نادری انتظاری فیلمی مشابه بدرود بغداد داشته باشند که سامورایی در برلین قطعا فضای دیگری دارد. ولی مخاطبین بسیاری تائید کردند که از زمانی که برای دیدن این فیلم صرف کرده اند راضی هستند.

من اما از دید فرهنگی به این اثر نگاه کردم برای همین مسئله است که تشویق می کنم این فیلم را ببینید. نمی خواهم خیلی علمی بنویسم و بیشتر سعی کردم با همان زبان مخاطب گونه چند خطی را با هم مرور کنیم اما در شرایط عمیق کژکارکردی مدرنیته و نظرات مختلف صاحبنظران فرهنگ؛ پرداختن به موضوعات فرهنگی در این فیلم به خوبی مشهود است و جای تشکر دارد. در پشت پرده داستان فیلم سعی شده نگاه به ن در جامعه اصلاح شود. رفتارهای درست و غلط سنتی نمایش داده شده و در معرض قضاوت بیننده قرار گیرد.

چه آنجا که دعوا می شود و لات ها را نمایش می دهد و چه آنجا که مادر نگران ایرانی را ترسیم می کند سعی می کند دختران جدید امروزی را نیز فراموش نکند. سامورایی باید شخصیتی دوستداشتنی باشد که آخرش سربه راه شود به همین منظور روی مفاهیم فرهنگی همچون ناموس، خانواده، پاکدستی، یتیم نوازی و . مانور داده می شود.

سامورایی مرا دوباره به مباحث تجدد کشاند و علاقمند شدم بار دیگر موضوعات درسی ام را مرور کنم پس به عنوان یک فعال فرهنگی از فیلم راضی بودم. نقدهای فیلم را نمی توان نادیده گرفت اما ایرادها به نظر ساختگی است. بعد از فیلم داستانی در ذهن مخاطب می ماند با کلی مفهوم. من هم دوست داشتم داستانی که در ذهن می ماند بیشتر باشد و شخصیت ها مانا تر باشند.

تمام طول فیلم را با چشمان کاملا باز و مشتاق دیدم، شاید چون قرار بود نقد بنویسم اینطور بود. ولی سالن کاملا پرشده و مملو از جمعیت هم انگار همین بود.

دوست داشتم جمشید سامورایی صحنه های دعوای واقعی تری را بازی می کرد یا کارگردان برایمان اکشن می آورد که به جز چند صحنه و چند افکت چیزی ندیدم . همچنین شخصیت گل محمد باید بیشتر برای مخاطب معرفی  می شد که نشد. گریمش هم به ظاهر اگزجره بود که دوست نداشتم.

با همه این حرف ها، این فیلم را به دوستانم پیشنهاد دادم که ببینند مخصوصا آقایان، شما هم اگر فیلم را دیده اید خوشحال می شوم نظرتان را در مورد نقدمان بدانم و اگر ندیده اید؛ ببینید.

بیژن لطفی
کارشناس ارشد مدیریت فرهنگی و فعال رسانه

 




لعنت به هر فرض و دلیلی، کم میشدم از چشمت،از یاد

لعنت به دانشگاه ملی، لعنت به دانشگاه آزاد


لعنت به چشمان حریصم کام دلم را شور کرده 

چون سیل از چشمم به پا شد از دست چشمان تو فریاد


ای کاش شعرم را نبیند ای کاش شعرم را نخواند

لعنت به استاد عزیزی که شاعری را یاد من داد


هابیل و قابیل وجودم روی تو روی جنگ دارند

ای کاش یا دل داشت یا عقل، از اولش این آدمیزاد


هر لحظه نوشیدم دوفنجان دمنوشِ درد و غصه گفتم

لعنت به نزدیکان هر کس از دوری ما میشود شاد


من لحظه های بی تو را خوب در خاطرم تصویر دارم

هربار یادت گریه کردم، هر قطره اشکم را به تعداد


هر روزو ماه و فصل هایم تنها زمستان است اینجا

شیرین هوایی داشت شهرت حال و هوایی داشت فرهاد


وابسته ام بر خاطراتت چون مرد عفیونی و تریاک

رحمت به کامی که گرفتم رحمت بر این چشمان معتاد


رحمت به هرجا در کمینی، رحمت به تیزی نگاهت

رحمت به ابروی کمانو بر بند انگشتان صیاد


این روزها ای کاش میرفت مرغ غزل خوان میشد آزاد

ای کاش بر میگشت شبها شبهای خوبِ عشق آباد


برای نوشتن این چند خط، بیشتر نقدهای موجود را خواندم تا بی طرف تر بنویسم. از ضعف فیلم نامه تا شخصیت پردازی و حتی نقد تند بر اینکه چرا این قصه باید در آلمان اتفاق بیافتد و همین تهران خودمان فیلمبرداری می شد را خواندم، که ته بعضی شان به این می رسید: (چرا منو نبردید؟)
فیلم را هم با دقت دیدم همراه با حواشی اش، با بعضی از مخاطبین فیلم هم گپ و گفتی داشتم. حرف های نادری و دیگر عوامل را هم در مصاحبه ها و فضای مجازی خواندم، فقط برای اینکه به جواب این سوال برسم که سامورایی در برلین را باید در سینما دید یا نه؟
جالب آنجاست بعضی به ظاهر منتقد ها چندین خط از داستان فیلم را در نقد خود آورده اند بعد گفته اند فیلم داستان ندارد؟؟؟ جالب تر آنجاست وقتی بعد از دیدن سامورایی از سینما بیرون می آیید ذهنتان پر است از بچه قصه هایی که هرکدامشان در ورای موقعیت طنز ایجاد شده و بعضا لبخندهای ملیح مخاطب، حرف ها ونکته اجتماعی را گوشزد می کند.

پرداختن به نگاه خاص بعضی آقایان به ن جامعه و طعنه های طنازانه به آن را می توان در صحنه های مربوط به تصادف و حضور میترا حجار دید تا آنجا که مخاطب کاملا با آن همزاد پنداری میکند که طرز تفکر من کدام است ؟ آیا پیش آمده من هم موقع رانندگی به راننده خانم ماشین جلویی گفته باشم ؛ جای شما پشت فرمان نیست و پشت سینک است؟؟؟ سازنده اتفاقا نخواسته خیلی نکات اخلاقی را مستقیم بگوید و همچنین وقت بیننده را بگیرد برای همین خاطر سریع از این قصه ها میگذرد. نکته اینجاست که این قصه ها هدفشان معرفی جمشید سامورایی است که قرار است کاری را در خارج از کشور انجام دهد، آنهم یک کار خلاف نه غیر اخلاقی .
شخصیت سامورایی به نوعی تقدس دارد و مرد ایرانی بیکار ولی با استعدادی است که حلال و حرام را میفهمد ولی آموزش درستی نگرفته است. جمشید در پایان فیلم بدون دیالوگی اضافه و با بازی زیبای فرخ نژاد، نگی زن در کنار تمام مسئولیت ها و اختیارهای اجتماعی را قبول میکند و محترم می شمارد.
نگاه نویسنده و کارگردان با همه نقدهایی که در فیلم نامه شاید باشد در این مورد ستودنی است که در لفافه به خوبی توانسته ذهن مخاطبش را تحت تاثیر قرار دهد و حتی در ورای شوخی های اکثرا محترمانه آن تقابل دو شخصیت اولیه و ثانویه جمشید بدون هیچ گونه اضافه گویی به تصویر کشیده شده است.

فیلم صحنه های اضافه ندارد. حضور در آلمان شاید موضوعیت نداشته باشد ولی انتخاب آن را می توان به خاطر همزمانی با برجام یا تجددگرایی آلمانی دانست و شاید تهیه کننده امکاناتی در آلمان داشته که به انتخاب رسیده است. اما از همین نام آلمان و حضور ن در عرصه های مختلف ی و اجتماعی می شود دوباره به هدف نهفته در ذهن فیلمساز رسید تا آنجا که موبایل آنجلا مرکل در روایت فیلم جا گرفته است و روی پرده می آید.
بخش مغفول دیگر داستان مواجهه خیر و شر است بالاخره دو جریان در فیلم برای تصاحب سند باغ (که موضوع دعواست) تلاش می کنند. به نظر من، می شد این دو جریان را بهتر روایت کرد، حتی بعضی مواقع ربط گل مراد را در جریان اصلی نمی شود پیدا کرد. با این حال پایان فیلم، خوب است و تقریبا توانسته مخاطب را اقناع کند .
وقتی سکانس پایانی را میبینید یک بار دیگر شخصیت اول داستان جمشید در ذهنتان می آید و تغییر او را احساس می کنید، خلاصه از نتیجه داستان شما هم خوشحالید. در کنار همه شوخی هایی که در فیلم دیده می شود ؛ برخلاف خیلی از فیلم ها به هیچ عنوان از بردن بچه ها به سینما خجالت نخواهید کشید. حس وطن پرستی و ایران ستایی در وجودتان متبلور می شود و شاید با خودتان بگویید نکند من هم یک جمشید سامورایی نهفته در وجودم دارم که نحوه مواجه با جامعه و به ویژه خانم ها را نمی داند.
بازی بعضی یا بهتر بگویم یکی از شخصیت ها را نپسندیدم و احساس می کنم می توانست خیلی بهتر از این باشد، هرچند فرخ نژاد ، ژوله و میرطاهر به زیبایی شخصیت های جذابی را در ذهن مخاطب ثبت می کنند.
دوباره به سوالمان برمیگردیم؛ سامورایی در برلین را ببینیم یا خیر؟ نمی خواهم مثل خیلی ها بین دوراهی قرارتان بدهم که بعدا بگویم من که نگفتم . اما با شرایط فعلی که نیاز به توضیح ندارد بهانه خوبی است برای اینکه ساعتی را کنار خانواده به لبخند بگذرانیم و حتی حرف های جدید ببینیم.
شاید بعضی مخاطبین و منتقدین از نادری انتظاری فیلمی مشابه بدرود بغداد داشته باشند که سامورایی در برلین قطعا فضای دیگری دارد. ولی مخاطبین بسیاری تائید کردند که از زمانی که برای دیدن این فیلم صرف کرده اند راضی هستند.
من اما از دید فرهنگی به این اثر نگاه کردم برای همین مسئله است که تشویق می کنم این فیلم را ببینید. نمی خواهم خیلی علمی بنویسم و بیشتر سعی کردم با همان زبان مخاطب گونه چند خطی را با هم مرور کنیم اما در شرایط عمیق کژکارکردی مدرنیته و نظرات مختلف صاحبنظران فرهنگ؛ پرداختن به موضوعات فرهنگی در این فیلم به خوبی مشهود است و جای تشکر دارد. در پشت پرده داستان فیلم سعی شده نگاه به ن در جامعه اصلاح شود. رفتارهای درست و غلط سنتی نمایش داده شده و در معرض قضاوت بیننده قرار گیرد.

چه آنجا که دعوا می شود و لات ها را نمایش می دهد و چه آنجا که مادر نگران ایرانی را ترسیم می کند سعی می کند دختران جدید امروزی را نیز فراموش نکند. سامورایی باید شخصیتی دوستداشتنی باشد که آخرش سربه راه شود به همین منظور روی مفاهیم فرهنگی همچون ناموس، خانواده، پاکدستی، یتیم نوازی و . مانور داده می شود.
سامورایی مرا دوباره به مباحث تجدد کشاند و علاقمند شدم بار دیگر موضوعات درسی ام را مرور کنم پس به عنوان یک فعال فرهنگی از فیلم راضی بودم. نقدهای فیلم را نمی توان نادیده گرفت اما ایرادها به نظر ساختگی است. بعد از فیلم داستانی در ذهن مخاطب می ماند با کلی مفهوم. من هم دوست داشتم داستانی که در ذهن می ماند بیشتر باشد و شخصیت ها مانا تر باشند.
تمام طول فیلم را با چشمان کاملا باز و مشتاق دیدم، شاید چون قرار بود نقد بنویسم اینطور بود. ولی سالن کاملا پرشده و مملو از جمعیت هم انگار همین بود.
دوست داشتم جمشید سامورایی صحنه های دعوای واقعی تری را بازی می کرد یا کارگردان برایمان اکشن می آورد که به جز چند صحنه و چند افکت چیزی ندیدم . همچنین شخصیت گل محمد باید بیشتر برای مخاطب معرفی  می شد که نشد. گریمش هم به ظاهر اگزجره بود که دوست نداشتم.
با همه این حرف ها، این فیلم را به دوستانم پیشنهاد دادم که ببینند مخصوصا آقایان، شما هم اگر فیلم را دیده اید خوشحال می شوم نظرتان را در مورد نقدمان بدانم و اگر ندیده اید؛ ببینید.
بیژن لطفی
کارشناس ارشد مدیریت فرهنگی و فعال رسانه
 



آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها